خون تو چه معیاری برای حق و باطل شده
هوا هوای جنگ بود، در حیاطی محفوظ و محصور بین چند ساختمان بلند در محیطی اردوگاهی با خانواده روی چمن نشسته بودیم، یکدفعه یکی از ساختمانها با صدایی مهیب از بن کنده شد و افتاد روی ساختمانی دیگر! هنوز در بهت فروریختن ساختمان بودم که با صدای تلفن از خواب پریدم! گوشی را برداشتم

معمای راه
پس چه کسی ما را کشت؟
آهای
عقدهگشایی با ژست پاکیزگی!
فرمول مقاومت

بایگانی دلنوشت






به روایت دل





